آناهید بانو

روح جامد

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۴ ب.ظ

وقتی دیگران را ناراحت می کنیم انگار کلید غروب آفتاب زندگیشان را روشن می کنیم ، نور کم و کمتر میشود تا تاریکی اطراف فرد را پر کند.
قلبش به تپش می افتد، مغزش از فکر و خیال داغ می شود و دستانش لرزان..
این روزها همگی در غم اجتماعی به سر می بریم مدام از طرف همدیگر مورد حمله قرار می گیریم ، گاهی عقلمان و گاهی احساسمان خلع سلاح می شود..
دیگر اثری از آدم های قوی داستان های خیال انگیز وجود ندارد..
الان، کلیپ طنزی می بینم خندان میشوم و گاهی از فرط خندگی احساس بی حسی می کنم ولی کمی بعد ، وقتی به جریان عادی زندگی برگشتم دوباره احساس افسردگی و ناراحتی به سراغم می آید..
نمی دانم چرا این ناراحتی همیشگی شده، مثل دوام یک شب تاریک، همه جا تاریک است و ناگهان با خنده ای جرقه نوری زده می شود و دوباره تاریکی..
کاش ما هم "شمس" زندگی خود بودیم قوی تر از آن که حالی ما را به حالت دیگر تبدیل کند محکم و استوا ..
و بعد ملتی را به عشق می خواندیم ..
و بعد از آن ،  آنقدر در لذت درونی خود غرق می شدیم که دیگر گرانی ، فقر ، بیماری و ... در نظرمان هیچ می شد.
کاش آدمی بزرگی روحش را بشناسد تا اسیر در بند بودن مسائل نباشد..
آنقدر قوی که نه از شدت خنده به نئشگی بیفتد و نه از شدت غم به لرزه..
آن وقت روحمان جامد و یک شکل می شود همیشه به یک صورت و حالت ، نه اینکه مایع باشد و مدام تحت تاثیر قالب های تلخ و شیرین ظاهر عوض کند..
 کاش راه جامد شدن برایمان باز باشد و کاش آدمی کمی به خودش سخت بگیرد تا بتواند از این مسیر پر از سنگ و صخره به سلامت عبور کند..
برای مثال: 
من طالب این هستم که مدام خودم را بیمار پندارم..
امروز ، پس از شنیدن علائم یک بیماری مدام خودم را بررسی می کنم که نکند یک مورد آن در من موجود باشد..
پس از گذر مدتی بیمار می شوم..
کاش کمی قوی تر بودم..

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۱۴ ب.ظ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی